
سلام .....
نمی دانم ...
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم ،
که از خاک گلویم سوتکی سازد ،
گلویم سوتکی باشد ،
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او
یکریز و پی در پی
دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد ،
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را .....
قرآن ما شرمندهء تو هستیم .....!!!
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام
که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم
می پرسند ” چه کس مرده است ؟ ” چه غفلت بزرگی که
می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است ...
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخهء عملی به یک
افسانهء موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا
بر روی برنج نوشته ، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،
یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته ، یکی به خود می بالد
که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …
آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و
ترا می شنوند ، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق
به پای موسیقی های روزمره می نشینند ...
اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین
فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقهء نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای
حفظ کردن تو با شمارهء صفحه ، آخر به اول ، یک معرفت است
یا یک رکورد گیری ؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ،
حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
در آخر خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو ...
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که
قرآن همین الان به ایشان نازل شده است .
آنچه ما باقرآن کرده ایم
تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیده ایم .....
نظرات شما عزیزان:
